یکشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۱

يه زمانی ، 15 سال پيش ، يکی بود که معمولا با هم درگيری داشتيم
دستوراتش و بد اخلاقی هاش اذيتم می کرد
عصبی بود و مريض ، و تحملش سخت بود
يه روز صبح ، 15 سال پيش زنگ زدم يه جايي که مثل آژانسه ولی ماشيناش جادارترن
آژانسيه اونو برد
حالا يه وقتايي ، خيلی وقتها
حاضرم هر کار بکنم ، ولی يه بار ديگه اون دعوام کنه
يه بار ديگه بد اخلاقی کنه
فقط يه بار ديگه
دلم خيلی تنگه براش

قدر بعضی ها رو بدونيم
قبل از اينکه پشيمون بشيم

به بهانه خورشيد خانم بود


0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی