یکشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۸۷

گيلاس فروش

صدائی از پشت "کاج" ديوانه ام کرد
آدمی بود يا پرنده ای؟ قناری شايد

به خود نيامدم، نخواستم
تابستان را خواستم
با همه ی گرما و عطش آن
بتاب بر من خورشيد داغ
همه ی شرزه ات را بر من فروريز
می مانم
بگذار اين تابستان ابدی شود، پاييز را نمی خواهم

پ.ن: خيلی ها می تونن بدون لحظه های با تو زندگی کنن
کار زياد مشکلی نيست
حتی يه بچه ی 4 ساله هم میتونه
چرا من با يه مضرب 10 نمی تونم؟!

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی